آنکه با معجزه عشق تو آسان دلش آرام شد
آنکه بی تاب تو شد از تو چنان مست و دلارام شد
خال ابروی تو را دید و دلش رشته آلام شد
آنکه می خورده چنان در همگان شهره ایام شد
آنکه دیوانه شد مست شد از عشق تو آسان منم
خسته از حال پریشان و هراسان که دارد تنم
من دیوانه چراغان نمودم همه عالم را
که قدم رنجه نمایی بدین سان چنین بر سرم
کی به جز تو حال من دیوانه رو میفهمه
عاشق که بشی میگذری از تمامی سهمت
دنیات زیر بارونا خلاصه میشه با عشقت
هیچ کسی تو و احساس تورو دیگه نمیفهمه
تو تمنای منو، عشق و رویای منو
حال و روزای منو میفهمی
چون که وا مانده دلم از قرار تو ندارد سهمی
مست به گیسوی توام عاشق روی توام
در پی بوی توام تا هستی
حال لبریز دلم میدود سمت دلت با مستی
کی به جز تو حال من دیوانه رو میفهمه
عاشق که بشی میگذری از تمامی سهمت
دنیات زیر بارونا خلاصه میشه با عشقت
هیچ کسی تو و احساس تورو دیگه نمیفهمه