تو هر شهرِ دنیا که بارون بیاد
خیابونی گم می شه تو بغض و درد
تو بارون مگه می شه عاشق نشد؟
تو باورن مگه می شه گریه نکرد؟
مگه میشه بارون بباره ولی
دل هیشکی واسه کسی تنگ نشه؟
چه زخم عمیقی توی کوچه هاست
که بارون یه شهر به خون میکشه
تو هر جای دنیا یه عاشق داره
با گریه توبارون قدم میزنه
خیابونا این قصه رو میدونن
رسیدن سر آغاز دل کندنه
هنوز تنهایی سهم هر عاشقه
چه قانون تلخی داره زندگی
با یه باغی که عاشق غنچه هاست
چجوری میخوای از زمستون بگی
یه وقتا یه دردایی توی دنیا هست
که آدم رو از ریشه میسوزونه
هر عشقی تموم میشه و میگذره
ولی خاطره اش تا ابد میمونه
گاهی وقتا یه جوری بارون میاد
که روح از تنِ دنیا بیرون می ره
یکی چترِ شادیشو وا می کنه
یکی پشتِ یه پنجره می میره
تو هر جای دنیا یه عاشق داره
با گریه تو بارون قدم میزنه
خیابونا این قصه رو میدونن
رسیدن سر آغاز دل کندنه
هنوز تنهایی سهم هر عاشقه
چه قانون تلخی داره زندگی
با یه باغی که عاشق غنچه هاست
چجوری میخوای از زمستون بگی