شب ها بی تاب و بیدارم، تو آرومی، تو در خوابی
شبم، تاریک و خاموشم، تو خورشیدی که می تابی
یخم، سردم، زمستونم، تو گرمای تابستونی
کویرم خشک و لب تشنه، تو سبزی سبز، تو بارونی
منم بی پر و بال خسته، تو اما اوج پروازی
منم شعر فراموشی، تویی که نغمه پردازی
منم بی پر و بال خسته، تو اما اوج پروازی
منم شعر فراموشی، تویی که نغمه پردازی
منم محتاج یک آغاز، به فکر لحظه ی پرواز
که با تو هم سفر باشم، با تو هم ساز و هم آواز
بساز با من، نترس از من، نترس از سردی دستام
بخون با من، بگو با من، که با تو راهی فردام
به من معنی بده با عشق، منو با عشق احیا کن
رو به زندون تنهایی، در و پنجره ای وا کن
به این دنیای بی رنگم، بزن نقشی، بده رنگی
که دلگیرم و افسرده، از این دنیای بی رنگی
منم بی پر و بال خسته، تو اما اوج پروازی
منم شعر فراموشی، تویی که نغمه پردازی
منم بی پر و بال خسته، تو اما اوج پروازی
منم شعر فراموشی، تویی که نغمه پردازی
منم محتاج یک آغاز، به فکر لحظه ی پرواز
که با تو هم سفر باشم، با تو هم ساز و هم آواز
بساز با من، نترس از من، نترس از سردی دستام
بخون با من، بگو با من، که با تو راهی فردام
به من معنی بده با عشق، منو با عشق احیا کن
رو به زندون تنهایی، در و پنجره ای وا کن
به این دنیای بی رنگ ، بزن نقشی، بده رنگی
که دلگیرم و افسرده، از این دنیای بی رنگی
منم بی پر و بال خسته، تو اما اوج پروازی
منم شعر فراموشی، تویی که نغمه پردازی
منم بی پر و بال خسته، تو اما اوج پروازی
منم شعر فراموشی، تویی که نغمه پردازی