Belgium flag
برای دریافت همه خبرها و برنامه های ایرانیان بلژیک به رسانه های اجتماعی ما بپیوندید
Telegram - Instagram - Twitter - FaceBook - YouTube


يک داستان واقعی و خواندنی
يک داستان واقعی و خواندنی

داستان زندگی واقعی یک آموزگار موسیقی که درسهای فراوانی برای ما می تواند داشته باشد را در اینجا برای شما بازگو میکنیم و خواندن آنرا به شما بازدیدکننده ارجمند سفارش می نماییم.

این داستان را نه به خواست خود،‌ بلکه به تشویق و ترغیب دوستانم می‌نویسم. نام من میلدرد است Mildred Honor. پیشتر در ایالت آیوا در مدرسه ابتدایی آموزگار موسیقی بودم.

مدت سی سال است تدریس خصوصی پیانو به افزایش درآمدم کمک کرده است. در طول سالها دریافته‌ام که سطح توانایی موسیقی در کودکان بسیار دگرگون است. با این که شاگردان بسیار بااستعدادی داشته‌ام، اما هرگز لذت داشتن شاگرد نابغه را احساس نکرده‌ام.

اما، از آنچه که شاگردان "از لحاظ موسیقی به مبارزه فرا خوانده شده" می‌خوانمشان سهمی داشته‌ام. یکی از این قبیل شاگردان رابی بود. رابی یازده سال داشت که مادرش (مادری بدون همسر) او را برای گرفتن نخستين درس پیانو نزد من آورد. برای رابی توضیح دادم که ترجیح می‌دهم شاگردانم (بخصوص پسرها) از سنین پایین‌تری آموزش را آغاز کنند. اما رابی گفت که همیشه رؤیای مادرش بوده که او برایش پیانو بنوازد. پس او را به شاگردی پذیرفتم.

رابی درس‌های پیانو را آغاز کرد و از همان ابتدا متوجه شدم که تلاشی بیهوده است. رابی هر قدر بیشتر تلاش می‌کرد، حس‌ شناخت لحن و آهنگی را که برای پیشرفت لازم بود کمتر نشان می‌داد. اما او با پشتکار گام‌های موسیقی را مرور می‌کرد و بعضی از قطعات ابتدایی را که تمام شاگردانم باید یاد بگیرند دوره می‌کرد.

در طول ماهها او سعی کرد و تلاش نمود و من گوش کردم و قوز کردم و خودم را پس کشیدم و باز هم سعی کردم او را تشویق کنم.در انتهای هر درس هفتگی او همواره می‌گفت، "مادرم روزی خواهد شنید که من پیانو می‌زنم." اما امیدی نمی‌رفت. او اصلاً توانایی ذاتی و فطری را نداشت. مادرش را از دور می‌دیدم و در همین حد می‌شناختم؛ می‌دیدم که با اتومبیل قدیمی‌اش او را دم خانه من پیاده می‌کند و سپس می‌آید و او را می‌برد. همیشه دستی تکان می‌داد و لبخندی می‌زد اما هرگز داخل نمی‌آمد.

یک روز رابی نیامد و از آن پس دیگر او را ندیدم که به کلاس بیاید. خواستم زنگی به او بزنم اما این فرض را پذیرفتم که به علت نداشتن توانایی لازم بوده که تصمیم گرفته دیگر ادامه ندهد و کاری دیگر در پیش بگیرد. البته شاد هم بودم که دیگر نمی‌آید. وجود او تبلیغی منفی برای تدریس و تعلیم من بود.

چند هفته گذشت. آگهی و اعلانی درباره تک‌نوازی آینده به منزل همه شاگردان فرستادم. بسیار تعجب کردم که رابی (که اعلان را دریافت کرده بود) به من زنگ زد و پرسید، "من هم می‌توانم در این تک‌نوازی شرکت کنم؟". توضیح دادم که، "تک‌نوازی مربوط به شاگردان فعلی است و چون تو تعلیم پیانو را ترک کردی و در کلاسها شرکت نکردی عملاً واجد شرایط لازم نیستی." او گفت، "مادرم مریض بود و نمی‌توانست مرا به کلاس پیانو بیاورد اما من هنوز تمرین می‌کنم. خانم آنور، لطفاً اجازه بدین؛ من باید در این تک‌نوازی شرکت کنم!" او خیلی اصرار داشت.

نمی‌دانم چرا به او اجازه دادم در این تک‌نوازی شرکت کند. شاید اصرار او بود یا که شاید ندایی در درون من بود که می‌گفت اشکالی ندارد و مشکلی پیش نخواهد آمد. تالار دبیرستان پر از والدین، دوستان و منسوبین بود. برنامه رابی را آخر از همه قرار دادم، یعنی درست پیش از آن که خودم برخیزم و از شاگردان تشکر کنم و قطعهء نهایی را بنوازم. در این اندیشه بودم که هر خرابکاری که رابی بکنم چون آخرین برنامه است کل برنامه را خراب نخواهد کرد و من با اجرای برنامهء نهایی آن را جبران خواهم کرد.

برنامه‌های تکنوازی به خوبی اجرا شد و هیچ مشکلی پیش نیامد. شاگردان تمرین کرده بودند و نتیجه کارشان گویای تلاششان بود. رابی به صحنه آمد. لباسهایش چروک و موهایش ژولیده بود، گویی به عمد آن را به هم ریخته بودند. با خود گفتم، "چرا مادرش برای این شب مخصوص، لباس درست و حسابی تنش نکرده یا لااقل موهایش را شانه نزده است؟"

رابی نیمکت پیانو را عقب کشید؛ نشست و آغاز به نواختن کرد. وقتی اعلام کرد که کنسرتوی 21 موتزارت در کو ماژور را گزینش کرده، سخت حیرت کردم. ابداً آمادگی نداشتم آنچه را که انگشتان او به آرامی روی کلیدهای پیانو می‌نواخت بشنوم. انگشتانش به چابکی روی پرده‌های پیانو می‌رقصید. از ملایم به سوی بسیار رسا و قوی حرکت کرد؛ از آلگرو به سبک استادانه پیش رفت. آکوردهای تعلیقی آنچنان که موتزارت می‌طلبد در نهایت شکوه اجرا می‌شد! هرگز نشنیده بودم آهنگ موتزارت را کودکی به این سن به این زیبایی بنوازد. پس از شش و نیم دقیقه او اوج‌گیری نهایی را به انتها رساند. تمام حاضرین بلند شدند و به شدت با کف‌زدن‌های ممتد خود او را تشویق کردند.

سخت متأثر و با چشمی اشک‌ریزان به صحنه رفتم و در کمال مسرت او را در آغوش گرفتم. گفتم، "هرگز نشنیده بودم به این زیبایی بنوازی، رابی! چگونه این کار را کردی؟"

صدایش از میکروفون پخش شد که می‌گفت، "می‌دانید خانم آنور، یادتان می‌آید که گفتم مادرم مریض است؟ خوب، البته او سرطان داشت و امروز صبح مرد. او کر مادرزاد بود و اصلاً نمی‌توانست بشنود. امشب نخستين باری است که او می‌توانست بشنود که من پیانو می‌نوازم. می‌خواستم برنامه‌ای استثنایی باشد."

چشمی نبود که اشکش روان نباشد و دیده‌ای نبود که پرده‌ای آن را نپوشانده باشد. مسئولین خدمات اجتماعی آمدند تا رابی را به مرکز مراقبت‌های کودکان ببرند؛ دیدم که چشم‌های آنها نیز سرخ شده و باد کرده است؛ با خود اندیشیدم با پذیرفتن رابی به شاگردی چقدر زندگی‌ام پربارتر شده است.

خیر، هرگز نابغه نبوده‌ام اما آن شب شدم. و اما رابی؛ او معلم بود و من شاگرد؛ زیرا این او بود که معنای استقامت و پشتکار و عشق و باور داشتن خویشتن و شاید حتی به کسی فرصت دادن و علتش را ندانستن را به من یاد داد.

رابی در آوریل 1995 در بمب‎گذاری ساختمان فدرال آلفرد مورای در شهر اوکلاهما کشته شد.

شنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۲ (01-06-2013) 13:45   بازدید: 1784 بار

آگهی بازرگانی


به گزارش سازمان برابری زن و مرد بلژیک، هر ماه دو زن در این کشور بدست پارتنر کنونی یا پیشین خود کشته می‌شوند. بیشتر این کشتارها ریشه در درگیری و خشونتهای پیشین دارند. خشونتهایی که به گفته این سازمان، آمار رسمی آنها تنها نوک کوه یخ را نشان می‌دهد. در بلژیک، کسانی که در خشونت خانوادگی هستند می‌توانند به شماره رایگان ۱۷۱۲ زنگ بزنند.
2024-11-27 14:25

با همکاری آمریکا و فرانسه، آتش‌بس میان اسرائیل و لبنان از بامداد چهارشنبه، بیست و هفت نوامبر، آغاز شد و درگیری‌ها در ساعت چهار بامداد پایان یافت. بندهای این آتش‌بس تاکیدی بر اجرای قطعنامه ۱۷۰۱ سال ۲۰۰۶ شورای امنیت سازمان ملل متحد و به معنای عقب نشینی و خلع سلاح حزب‌الله است. به نظر شما این آتش‌بس چقدر دوام دارد؟
2024-11-27 07:01

آمار سازمان تامین اجتماعی بلژیک نشان می‌دهد که در ده سال گذشته شمار پرسنل بالای شصت و پنج سال در این کشور بیش از دو برابر رشد کرده و به چهلل و چهار هزار تن رسیده است. نود درصد این سالمندان پاره وقت و در بخش‌های لجستیک، ترابری و تاکسی کار می‌کنند. به نظر شما نکات مثبت یا منفی کار کردن در سن بالا چیست؟
2024-11-26 14:25

نمونه‌های خشونت عیله زنان که شوربختانه بعضی از آنها در برخی کشورها و فرهنگها هنوز قانونی و مجاز هستند: خشونت خانگی، آزار جنسی، تجاوز جنسی، قتل ناموسی، ازدواج اجباری، ختنه زنان، تبعیض در محل کار، آزار روانی، متلک، تهدید، نبود خدمات بهداشتی، کنترل مالی، محرومیت از تحصیل، آزار در فضای مجازی، نابرابری حقوق قانونی، بی‌احترامی و تحقیر...
2024-11-25 15:35

گزارشهای خبری

۰ مهم‌ترین نکات انتخابات نهم ژوئن
۰ دگرباش کیست؟ دگرباشی چیست؟ حقوق دگرباشان در بلژیک چگونه است؟
۰ راهکارهایی برای صرفه جویی در مصرف و هزینه انرژی در بلژیک
۰ گام‌های مهم کاهش قرنطینه شهروندان و کسب و کارها در بلژیک
۰ برنامه پیشنهادی دولت بلژیک برای کاهش محدودیتهای کرونا
۰ بازگشت قرنطینه به بلژیک تا پایان ماه نوامبر
۰ آیا دربحران ویروس کرونا مسافرت من واقعا ضروری است؟
۰ آموزش بازی شاه، دزد، وزیر
۰ کاهش خطر سرطان سينه با خوردن انار
۰ نکات بسیار مهم در مورد افسردگی پاییزی
۰ فرصت محدود و استثنایی: فراخوان همکاری برای اجرای تئاتر در بروکسل
۰ ده روش برای فرار از هوای گرم
۰ لیست کاندیدهای پارسی زبان در انتخابات ۲۶ می ۲۰۱۹ بلژیک
۰ تاریخچه و سهم پارسی زبانها در سیاست بلژیک
۰ همه چیز درباره انتخابات ۲۶ می ۲۰۱۹ بلژیک
۰ قوانین تازه برای رفت و آمد پسران ایرانی-خارجی به کشور
۰ پنج راه رهایی از آلرژی بهاره
۰ از تفاله قهوه چه استفاده هايی می توان کرد؟
۰ با تغييراتی ساده بهار را به خانه بياوريد
۰ يادی از فريدون مشيری، ترانه سرای ایرانی
۰ پوزش رسمی دولت بلژیک بخاطر بچه دزدی