تو نگو که خیال محاله
رفتنت واسه این دل تنها
یه سواله... بی جوابه
مثل خوابه... یه عذابه
نمیدونی چه تیره و تاره
حال قلبی که از تو و دوری بیقراره... بیقراره
نگو دیره... که میمیره
آخرین نفسامه و بی تو دارم حس میکنم که میمیرم
لااقل بذار این دم آخر از چشات همه چی رو بگیرم
توی لحظهی خستهی دلخوشی که تو بینفسی منو میکشی
کاش بهم دل خستمو پس بدی یا به قلب یخی تو نفس بدی
همه باور و ترسم از اینه که بیاد رو به روم و بشینه
غم و درد چشامو ببینه بگه حال و روالش همینه
گاهی میگذرم از همه دنیا مثل قایقی از دل دریا
که یه لحظه چشاتو ببندی... بخندی... بخندی
آخرین نفسامه و بی تو دارم حس میکنم که میمیرم
لااقل بذار این دم آخر از چشات همه چی رو بگیرم
توی لحظهی خستهی دلخوشی که تو بینفسی منو میکشی
کاش بهم دل خستمو پس بدی یا به قلب یخی تو نفس بدی
به قلب یخی تو نفس بدی