من دوباره تک و تنها روبروی تو نشستم
بی گریز از لحظه هایی که نبودی و شکستم
من شکستم
بی تفاوت به روزایی که دارن میان و می رن
نفس هام بی تو شب و روز آرزو دارن بگیرن
بگيرن
من می رسم به لحظه های آخر با تصویری همیشه از تو
داره تاریک می شه اما تو روبروم نشستی
وقت رفتن برای من رسیده تن نیمه جونم بوی تو میده
چشمامو آروم می بندم انگار اینجا هستی