مسیری به جز تو بلد نیستم
هنوزم نمیشه ازت دور شم
میدونم که خیری تو برگشت نیست
نمیخوام که یک روز مجبور شم
نمیخوام بدونم تو حس میکنی
که من مرد تنها شدن نیستم
بهای حضورت غرورِ منه
تو فکر خودت باش، من نیستم
قدم میزنم تا ازت بگذرم
قدم میزنم بلکه یادم بره
میخوام جا بذارم یه جا فکرتُ
نمیذاره این شهر پر خاطره
تو هر کوچهای پا بذارم هنوز
یه احساس ناگفتنی با منه
هوای تو در من نفس میکشه
خیال تو با من قدم میزنه
چنان گم شدم بین اون قصهها
که تو فکر پیدا شدن نیستم
تو رفتی ولی خونه باور نکرد
هنوزم تو هستی، من نیستم
دمِ رفتنت گرچه میسوختم
نمیخواستم حس کنی سوزمُ
نه تنها خودت، هیچکس، هیچوقت
نمیفهمه احساسِ اون روزمُ
قدم میزنم تا ازت بگذرم
قدم میزنم بلکه یادم بره
میخوام جا بذارم یه جا فکرتُ
نمیذاره این شهر پر خاطره
تو هر کوچهای پا بذارم هنوز
یه احساس ناگفتنی با منه
هوای تو در من نفس میکشه
خیال تو با من قدم میزنه