یک مرد بلژیکی که پس از 19 سال فهمیده همسرش زن نبوده است خواستار گسستن ازدواجشان شد.
این مرد که ژان نام دارد در سال 1993 و باوجود سختیهای فراوان ايجاد شده از سوی دادگاه بلژیک با فردی به نام مونیکا ازدواج کرده بود.
چند هفته ی پيش ژان پی برد که همسرش هنگام زاده شدن پسر بوده و پس از آن عمل تغییر جنسیت انجام داده است.
ژان در گفتگو با روزنامه ی هلندی زبان Nieuwsblad چاپ بلژيک گفت: مونيکا سالها پيش، نزد خواهرم کار می کرد چراکه خواهر من بسختی بيمار بود و توانايی نگهداری از فرزندانش را نداشت ولی پس از چند ماه اجازه ی اقامت مونيکا به پايان رسيد و به ناچار به اندونزی بازگشت.
در آن زمان من هنوز با همسر دومم زندگی می کردم که خيلی به درازا نکشيد و او مرا ترک کرد. به پيشنهاد خواهرم برای اينکه مونيکا پس از رفتن همسرم به من برای گذران زندگی ياری دهد، برای جستجویيش راهی اندونزی شدم. چراکه من در آن زمان شيفتی در يک کارخانه کار می کردم و نگهداری از بچه ها برايم دشوار بود. پس از چندی ميان ما رابطه ای ايجاد شد و من او را به بلژيک آوردم.
ژان ادامه داد: احساس بدی دارم. با چه دشواری او را از اندونزی به بلژیک آوردم. دادگاه بلژیکی در مورد شناسه ی او بهنگام زاده شدن و مدارک شناسايی تازه اش دودل بود ولی سرانجام با آنها موافقت کرد و ما در سال 1993 با هم ازدواج کرديم.
ژان 64 ساله گفت: زمانی که رابطه ی ميان ما جدی شد مونيکا 27 سال داشت و من 44 ساله بودم برای همين از او پرسيدم که دلش بچه می خواهد يا نه؟ او پاسخش منفی بود. چون من 4 فرزند از دو ازدواج نخستم داشتم از پاسخ مونيکا شاد شدم و ديگر در اين باره از او پرسشی نکردم. ولی مونيکا در تمام اين سالها مرا فريب داد. او برای اينکه من به حقيقت پی نبرم به ظاهر قرص ضدبارداری می خورد و برای نشان دادن عادت ماهيانه اش از تامپون استفاده می کرد.
این زوج برای سالها زندگی آرامی داشتند تا اینکه مونیکا یک کار تمام وقت پیدا میکند و پس از آن بيرون رفتن های مونيکا آغاز می شود.
ژان در اين باره گفت: بيرون رفتن های مونيکا به اندازه ای شده بود که جمعه شب از خانه بيرون می رفت و يکشنبه باز می گشت. رفتارش خيلی تغيير کرده بود. پول زيادی برای خريد کيف و کفش های گران پرداخت می کرد. در آن زمان با پسرهای خيلی جوان بيرون می رفت و با اسکايپ با آنها چت می کرد.
پس از چندی دوستان و پسران ژان شایعاتی را از ديگران درباره ی تغيير جنسيت مونيکا میشنوند و سرانجام یک بار زن واقعیت را میگوید.
ژان که دنیای خود را نابود شده میبیند هم اکنون روان درمانی می شود و رویه ی قضایی برای جدایی را آغاز کرده است.