مهدی اخوان ثالث، از برجستهترین شاعران معاصر ایران متخلص به م . آزاد در سال ۲۸ اسفند ۱۳۰۷ در توس مشهد زاده شد و چهارم شهریور سال ۱۳۶۹ در تهران درگذشت.
سال ۱۳۲۷ از زادگاهش به تهران کوچ کرد و کار خود را با معلمی آغاز کرد ولی در سال ۱۳۳۰ دست به انتشار نخستين دفتر شعر خود «ارغنون» زد و ارغنون نقطه آغازی بود برای رسیدن به اوج.
اگرچه اخوان در دهه بیست فعالیت شعری خود را آغاز کرد؛ اما تا زمان انتشار سومین دفتر شعرش «زمستان» در سال ۱۳۳۶ در محافل ادبی آن روزگار شهرت چندانی نداشت.
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت، سرها در گريبان است، کسی سربرنيارد کرد پاسخ گفتن و ديدار ياران را ، نگه جز پيش پا را ديد نتواند، که ره تاريک و لغزان است ، وگر دست محبت سوی کس يازی ، به اکراه آورد دست از بغل بيرون ، که سرما سخت سوزان است.
نفس کز گرمگاه سينه می آيد برون ابری شود تاريک ، چو ديوار ايستد در پيش چشمانت ، نفس کاينست ، پس ديگر چه داری چشم ؟ زچشم دوستان دور يا نزديک؟
مسيحای جوانمرد من ! ای ترسای پير پيرهن چرکين ! هوا بس ناجوانمردانه سرد است... آی... دمت گرم و سرت خوش باد ، سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای
منم ، من ، ميهمان هر شبت ،لولی وش مغموم ، منم ، من ، سنگ تيپا خورده رنجور ، منم ، دشنام پست آ فرينش ، نغمه ناجور
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بيرنگ بيرنگم ، بيا بگشای در، بگشای ، دلتنگم. حريفا ! ميزبانا ! ميهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد، تگرگی نيست ، مرگی نيست ، صدايی گر شنيدی ، صحبت سرما و دندان است.
من امشب آمدستم وام بگذارم ، حسابت را کنار جام بگذارم ، چه می گويی که بيگه شد ، سحرشد ، بامداد آمد؟ فريبت می دهد ، بر آسمان اين سرخی بعد از سحرگه نيست. حريفا ! گوش سرما برده است ، اين يادگار سيلی سرد زمستان است. و قنديل سپهر تلگ ميدان ، مرده يا زنده ، به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود ، پنهان است. حريفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز يکسان است.
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت ، هوا دلگير ، درها بسته ، سرها در گريبان ، دستها پنهان ، نفس ها ابر ، دلها خسته و غمگين ، درختان اسکلتهای بلور آجين ، زمين دلمرده ، سقف آسمان کوتاه ، غبارآلوده مهر و ماه ، زمستان است...
به گفته ی برخی از منتقدان تصویری از او در ذهن بسیاری به جا مانده که او از نظر شعری به نوعی پیام آوری روی آورده و از نظر عقیدتی آمیزهای از تاریخ ایران باستان و آرا عدالتخواهانه پدید آورده است و در این راه گاه ایران دوستی او جنبه نژاد پرستانه پیدا کرده است.
اما اخوان این نگرش را رد میکرد و میگفت: من به گذشته و تاریخ ایران نظر دارم. من عقده ی عدالت دارم، هر کس قافیه را میشناسد عقده عدالت دارد قافیه دو کفه ترازو است که خواستار عدل است... گهگاه فریادی و خشمی نیز داشتهام. سرنوشت هنری اخوان ثالث به تمامی با خاطره ی مبارزان جنبش ملی نفت گره خورده است.
اخوان چنانکه به درستی درباره او میگویند شاعر شکستها و ناکامیها نبود، بلکه او چکامه پیروزی ملتها را میسرود.
شعرهای اخوان در دهههای ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ خورشيدی روزنه ی هنری تحولات فکری و اجتماعی زمان بود و بسیاری از جوانان روشنفکر و هنرمندان روزگار با شعرهای او به نگرش تازهای از زندگی رسیدند. مهدی اخوان ثالث بر شاعران معاصر ایرانی تاثیری عمیق دارد.
اخوان در ترکیب شعر کهن و سبک نیمایی و سوگ برگذشته به ترکیبی رسید که ويژه ی او بود و دیگر هرگز تکرار نشد.
شعر او یکی از سر چشمههای زمان شعر امروز است و تاثیر آن بر نسل خودش و نسل بعدی مهم است. اخوان میراث شعر و نظریه ی نیمایی را با هم تلفیق کرد و نمونهای ایجاد کرد که بدون این که از سنت گسسته باشد، بدعتی بر جای گذاشت.
اما خود اخوان زمانی گفت نه در صدد خلق سبک تازهای بوده و نه تقلید و تنها از احساس خود و درک هنریاش پیروی کرده: من نه سبکشناس هستم نه ناقد... من هم از کار نیما الهام گرفتم و هم خود برداشت داشتم.
در مقدمه زمستان گفتهام که میکوشم اعصاب و رگ و ریشههای سالم و درست، زبانی پاکیزه و مجهز به امکانات قدیم و آنچه مربوط به هنر کلامی است را به احساسات و عواطف و افکار امروز پیوند بدهم یا شاید کوشیده باشم از خراسان دیروز به مازندران امروز برسم...
با این احوال اگر دو نام از ما به آیندگان برسد، یکی از آنها احمد شاملو و دیگری مهدی اخوان ثالث است که هر دو آنها از شاگردان نیما یوشیچ هستند.
اخوان از ادب سنتی خراسان و از قصیده و شعر خراسانی الهام گرفته است و آشنایی او با زبان و بیان و ادب سنتی خراسان به حدی زیاد است که این زبان را به راستی از آن خود کرده است.
اخوان دبستان شعر نوی خراسانی را بنیاد گذاشت و دارای یکی از توانمندترین و دور پروازترین خیالهای شاعرانه بود.